مبارکت باشه گلکم........-
هیییییلو...شطوولین ؟؟منم خوپم..میسی...این روزا کولی دارم حال میکنم
با همه چی....خداییش خیلی حالم خرابه...روزای گند زندگیمه اینروزا....
راسی امیدوارم زندگی خوبی داشته باشی عسیسم..دوس داشتم ....
ولی خب قسمت نشد دیگه...شاید باید خیلی زود تر از اینا راهمون از هم
جدا میشد...اما خداییش بعده چند سال این کارت نامردی بوود!نبود؟
د بود دیگه...ولی بازم حلالی چون حقته خوجال باشی....
خب بیخیال....جای مجید خیلی خالیه ...مجید مصی اینا رو میگم..هه..
اخی ...دلم تنگیده براشون...
میسی هی میسرینا.....دوستون دالمینا بووس-------
بازم می-سی--------------






دل من يه روز به دريا زد و رفت
پشت پا به رسم دنيا زد و رفت
پاشنه ي كفش فرارو ور كشيد
آستين همت و بالا زد و رفت
حيوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت
دل من يه روز به دريا زد و رفت
پشت پا به رسم دنيا زد و رفت
دفتر گذشته ها رو پاره كرد
نامه ي فرداها رو تا زد و رفت
هوای تازه دلش میخواست ولی
آخرش توی غبارا زد و رفت
دنبال كليد خوشبختی می گشت
قفلی هم به روي قفلا زد و رفت
دل من يه روز به دريا زد و رفت
پشت پا به رسم دنيا زد و رفت
دل من يه روز به دريا زد و رفت
پشت پا به رسم دنيا زد و رفت
پاشنه ي كفش فرارو ور كشيد
آستين همت و بالا زد و رفت
حيوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت
دل من يه روز به دريا زد و رفت
پشت پا به رسم دنيا زد و رفت
دفتر گذشته ها رو پاره كرد
نامه ي فرداها رو تا زد و رفت
زنده ها خيلي براش كهنه بودن
خودشو تو مُرده ها جا زد و رفت
دنبال كليد خوشبختی می گشت
قفلی هم به روي قفلا زد و رفت
دل من يه روز به دريا زد و رفت
پشت پا به رسم دنيا زد و رفت

از فکر من بگذر
خیالت تخت باشد
"من" می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد از این سر سخت باشد
تصمیم دارد با خودش با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد هم بسازد
هرچند دشوار است باید پابگیرم
تا انتقامم را ازاین دنیا بگیرم
من خسته ام دیوانه ام آزارکافی ست
راهی ندارم پیش رو دیوار کافی ست
جز دردها سهمم نبود از با تو بودن
لطفا برو دست از سرم بردار کافی ست
لج می کند جسمت بگوید زنده هستی
وقتی برایم مرده ای انکارکافی ست
با ساز دنیا گرچه مجبورم برقصم
حرفی ندارم چون برایم دار کافی ست
من خسته ام ، دیوانه م ، دلگیرم از تو
خود را همین امروز پس میگیرم از تو
از فکر من بگذر
خیالت تخت باشد
"من" می تواند بی تو هم خوشبخت باشد

کودکی در درونم می خندد
چه شیرین است لبخندش در نهان خانه ی دل
من نمی دانم که اگر بود یا نبود
زنده بودم یا نه
بودنم با اوست، مرگم با او
هر شب با عشق می خوابانمش
دست های کوچکش را می فشارم
با شادی می خندد، نگاهم می کند
در نگاهش پرسشی هست
که هرگز با من از آن نمی گوید
چشمانش برقی می زند از شوق
خوب می دانم می خواهد چیزی بگوید با من
اما باز صدایی نیست هیچ
از او می پرسم: مامانی چیزی می خواهی؟
باز همان نگاه همیشگی، اما هیچ،هیچ سخن نمی گوید
باز می پرسم: مامانی حرفی بزن چه می خواهی با آن نگاه جان سوزت؟
انگشت نازکش بر آسمان می رود
با آرامشی بی وصف
لب از قفل باز می کند و می گوید :
مامانی از اینجا تا خدا چقدر راه داریم؟
دلم چون تو برای پدر تنگ استء
نگاهش می سوزاند تنم را
چیزی در دلش فریاد می کشد
و خوب می دانم او نیز چون من آرامی ندارد



....ممم

یه نیمکت تنها -- یه شعله خاموش

میشینه غصه تو قلبم وقتی چشماتو میبندی
. me and yOu

شطولین؟؟؟خوفین خدا رو شکر؟؟؟خف خوب بید.
این روزا کولی سرم گرمه ... اخه مامیم واسه گذروندن نیدونم چه دوره هایی فقط واسه نهار و
منه بدبختم که باید روزامو با خووهر کوشیکه باشم
وووی دیشب خوابش نمی برد مثلا می ترسید ..با بار و بندیلش اومده بود اتاق من!
صبح ییی هویی تیلیفونمون زنگ خورد که من با دو و خووهر کوشیکه هم با دو به سمت
اونوقتا به این فک میکردم خودمو بکشم یا اونو
راسی نهار م من می درستم ...هه
ویییش ..عجب سخته ها ..کمرمو شیکونده
من دوشتون دالمینا به خدا اینا 








.یعنی یکی دوتا مونده ها...


.اونم سر چی؟











شب از پنجره بهم زل زده

